پارت صد و چهل و یکم

زمان ارسال : ۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

فصل ۰۱



کودکی نوپا بین خودش و شیدانه دید. هر کدام یک دستش را گرفته و روی سنگفرش پارک همگام با قدم‌های تاتی‌وارش راه می‌رفتند. می‌خندید و دو دندان نیش تازه روییده‌اش، بیرون افتاده بود. لپ‌هایش با هر خنده چال می‌افتاد و دلش را می‌بُرد. بین دستانشان خودش را بالا می‌‌کشید. وقتی دیدند از بلند کردنش روی هوا، خوشش می‌آید و می‌خندد، دوتایی بیشتر بالا آوردندش. مانند هُل دا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    بیچاره طاها تا الان نگران از دست دادن بچه خودش بود ،الان نگران از دست رفتن دانیال ،ممنونم نویسنده جان

    ۲ هفته پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    واقعا. ممنونم از محبتت عزیزم

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.